در ماجرای غصب خلافت ابوبکر و عمر از عکس العملهای حضرت علی علیه السلام بر آشفتند، بخاطر همین با هم جلسه ای گذاشتند که این سخنان بینشان رد و بدل شد.
عمر گفت: این على بن ابىطالب همچون صخرهاى است که آب از آن بیرون نمىآید مگر پس از شکستن آن، و همچون مار خوش خط و خالى است که جز از طریق غیر عادى پاسخ نمىدهد! و درخت تلخى است که اگر همهى آن را با عسل بیالایند جز ثمرهى تلخ نخواهد داد!!! او بزرگان قریش را کشته و نابودشان کرده و بر همهى آنان ننگ و عار باقى گذاشته و آنان را مفتضح کرده است.
آرام باش و صاعقههاى او تو را گول نزند و رعدهاى او تو را نترساند. من درِ خانهى او را مىبندم قبل از آنکه درِ خانهى تو را ببندد !
ابوبکر گفت: اى عمر، تو را بخدا سوگند مىدهم که مرا از مغلطهها و مانعسازیهاى خود رها کن. بخدا قسم اگر او بخواهد من و تو را بکشد با دست چپش مىکشد و احتیاج به دست راست ندارد! و ما را از دست او جز سه چیز خلاص نکرده است:
1ـ او تنها است و یاورى ندارد.
2ـ او وصیت و سفارش پیامبر را مراعات مىکند.
3ـ هریک از این قبایل را در نظر بگیرى على متعرض آنها شده همچون شترى که با دندانهایش به هریک از گیاهان بهارى متعرض مىشود.
تو هم خوب مىدانى که اگر اینها نبود خلافت به او برمىگشت اگر چه ما خوش نداشتیم. بدانکه این دنیا براى او بىارزشتر از ملاقات هریک از ما با مرگ است.
سپس ابوبکر گفت: روز اُحُد را فراموش کردهاى که همگى فرار کرده بالاى کوه رفته بودیم، و این در حالى بود که بزرگان کفار اطراف او را گرفته بودند و یقین به مرگ او داشتند و او هیچ راهى براى خروج از وسط آنان نداشت. وقتى کفار نیزهها را به سوى او نشانه رفتند، تن خود را تا پائینتر از مرکبش خم کرد بطورى که از زیر نیزههاى آنان عبور کرد. سپس در رکابش ایستاد در حالى که سرش را از زین اسبش پائین آورد و مىگفت: «یا اللَّه یا اللَّه! یا جبرئیل یا جبرئیل! یا محمد یا محمد! النجاة النجاة!».
سپس سراغ رئیس آنان رفت و ضربتى بر سر او زد که فک و زبانش باقى ماند! سپس به سوى صاحب پرچم بزرگ رفت و ضربتى بر جمجمهى او زد و آن را دو نیم کرد و شمشیر همچنان پائین آمد تا او و مرکبش را دو نیم کرد! وقتى کفار این مناظر را دیدند یکباره از مقابل او پراکنده شدند.
على هریک را نصیبى از شمشیر مىداد بطورى که آنان را بصورت جرثومههاى مرده بر بلندى رها کرد که در حسرت مردن به خود مىپیچیدند و جرعههاى مرگ را سر مىکشیدند. روح آنان با شمشیر على گرفته شده بود و ما آمادهى بیش از آن هم بودیم.
ما نیز در آن روز از ترس على کنترل خود را از دست داده بودیم، تا آنکه تو (اى عمر) زودتر از دیگران نزد او رفتى، و با تو برخوردى نمود که خود خوب بیاد دارى. در آنجا اگر خداوند آن آیه از کتاب خدا را بر پیامبر صلى اللَّه علیه و آله نازل نکرده بود ما هم هلاک مىشدیم که فرمود: «لَقَدْ عَفا عَنْکُمْ» یعنى: «شما را مورد عفو قرار داد».
منبع http://www.yazahra.net/far/selecttext.php?ic=269&subid=9